بید و مجنون

ساخت وبلاگ
دوباره فاجعه‌ای رخ داده‌است، در مقام هم‌دردی با قربانی یکی از جایگاه مهم‌اش می‌گوید "ما مقصریم" و دیگری در تریبون پرمخاطبش اذعان می‌کند "کجای راه را اشتباه رفتیم؟" نه، اشتباه و تقصیر همین‌جاست. برای انسانی زنده که گوشت و پوست دارد و تجربه زیسته‌اش را مبنای قضاوت‌هایش قرار می‌دهد، وقتی فاجعه از اتفاقی اسفناک تبدیل به عادتی دردناک و مزمن شد که هر روز حق زیستن‌اش، جان عزیزانش، آرزوها و دست‌رنج‌هایش را به باد می‌دهد، احساس دست‌وپا‌ بسته‌بودن سنگین‌ترین زنجیر است.ما انسان‌هایی با تجربه دست‌وپا بسته‌بودن دیگر دنبال موشکافی دلایل فلسفی و پیش‌زمینه‌های تاریخی و فرهنگی نیستیم تا تقصیر خود و گذشتگان‌مان را در بازی طولانی استبداد و ارتجاع ببینیم. دیگر برایمان مهم نیست کجا می‌توانست اتفاقات دیگری رقم بخورد، انقلابی رخ ندهد، جنگی درنگیرد، یا نامی از صندوق خارج نشود. این‌ها ادبیاتی از جنس "توانستن‌ها" هستند و ما دست و پا بسته‌ایم. و کیست که نداند بازی دست‌وپابسته‌ها چیزی جز خیمه‌شب‌بازی نیست؟ما خود قربانی هستیم، قربانی فاجعه‌هایی تکرارشونده که شور زندگی ما را هدف گرفته‌اند. شور زندگی، مهم‌ترین و قدرتمندترین دارایی ما که به هیچ قیمتی قابل‌معامله نیست. شوری برای یک زندگی معمولی، با استرس‌هایی معمولی، خوشی‌هایی معمولی، رنج‌هایی معمولی، شادی‌هایی معمولی... همین معمولی‌بودن‌هایی که در دل فاجعه‌های پیاپی معنایی ندارند.ما مقصر نیستیم. اگر تقصیری برای خودتان قائل هستید، اگر احساس دست‌وپا بسته بودن نداشته‌اید، به یقین در جایگاهی یکسان با قربانی نیستید. بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:13

فیلم برادران لیلا را در جشنواره فیلم زوریخ دیدم. نسخه ۱۶۰ دقیقه‌ای احتمالا ادیت‌نشده و جشنواره‌ای؛ با شروعی از جنس اعتصاب و تظاهرات و کتک و پلیس و سرکوب که پشتوانه مناسبی را در اختیار برگزارکنندگان جشنواره قرار می‌داد تا گریزی به شرایط روز ایران و مشکلاتش بزنند، و چه مشکلی نمادین‌تر از اینکه همین فیلم در حال حاضر اجازه اکران در ایران را ندارد؟اما بعد از تماشای فیلم فکر می‌کردم وقتی حرف از بزرگترین مشکلات و تقلاهای جامعه ماست، آن‌هم در محیطی بین‌المللی و مخاطبی وسیع‌تر از آنهایی که در بطن این مشکلات زیسته‌اند یا لااقل برای‌شان ملموس‌اند، نسبت بین واقعیت و تجربه زیسته ما با نمادسازی‌های سینمای‌مان چیست؟ فکر می‌کنم فیلم‌ساز و کارگردان باهوش، نمادها را همچون رخدادی در خدمت داستان فیلم به کار می‌گیرد. داستانی که فارغ از آن نمادها جریان خودش را دارد و به آن نمادسازی‌ها معنایی در بستر فرهنگی می‌دهد؛ ولی آن داستان اصلی می‌تواند به شکل‌های مختلفی بیرون از آن فرهنگ و جغرافیای مکانی هم معنادار باشد. از اینجا می‌توانم تفاوتی بین فیلم خوب و فیلم متوسط قائل شوم، یا حتی از سینما و هنر فراتر روم و به کنش‌های سیاسی نمادین و واقعی بیندیشم. برادران لیلا فیلم متوسطی است. فیلمی که نمادها حرف اول را می‌زنند. انگار با داستانی تکراری (حتی از کارگردانی تکراری با سابقه ابد و یک‌روز) سر و کار داریم که هر شخصیت نماینده یک تیپ یا جریانی در جامعه‌مان است. آنکه در داخل یک خانواده شبیه به پدری تشنه قدرت اما ضعیف در میان خانواده‌های قوم و خویش (جوامع سیاسی دیگر) است، فرزندانی از جنس اپوزیسیون داخلی، روشنفکری بازگشته به وطن با اصول وطن‌پرستانه خاص خود که در نهایت به تندروی متمایل می‌شود، یا آنهایی که در پی خی بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:13

در سکوت، همه ما شبیه به هم هستیم. کنش‌ها و رفتارهای آگاهانه ماست که ما را از یکدیگر متمایز می‌کند. وقتی مشکلی آشکار وجود دارد، اگر ساکت باشیم دیگر فرقی نمی‌کند که چه درکی از این مشکل داریم. فرقی نمی‌کند که خود را انسانی آگاه به ریشه مشکل می‌دانیم، یا فردی کاملاً ناآگاه هستیم. فرقی نمی‌کند که رفتارهای دیگران را مخرب و بی‌فایده ارزیابی می‌کنیم یا می‌دانیم بهترین رفتار سازنده چیست. فرقی نمی‌کند که تاریخ را از بر هستیم و سرانجام کنش‌های جمعی را به درستی حدس می‌زنیم یا هر روز با سیر حوادث به نتیجه تازه‌ای می‌رسیم.در سکوت به وقت بحران هیچ فضیلتی نیست. سکوت در هر شکل و به هر دلیل، چیزی به آگاهی فردی یا جمعی ما اضافه نمی‌کند و خواه‌ناخواه تاییدکننده وضعیت موجود است. کسی که در وضع موجود یا در تلاش دیگران برای تغییر وضعیت موجود معضلی می‌بیند، با سکوت و ژست روشنفکرانه خود صرفا تبدیل به بخشی از معضل و مقاومت سیستم در برابر تغییر می‌شود. در سکوت هیچ فضیلتی نیست وقتی نه قدمی برای روشن‌شدن مشکلات برمی‌داریم و نه کورسویی برای تغییر نشان می‌دهیم. بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:13

هشتسال پیش، یکی دو روز پیش از بار سفر بستن و آغاز مهاجرت, لاک‌پشت‌ها، اولین و آخرین حیوانات خانگی‌ام را، در اینجا به آب انداختم. خاصیت‌شان این بود که طی چهار سال زیستن زیر یک سقف! نه آنها کاری به کار ما داشتند و نه نیاز خاصی به ما حس می‌کردند. همجواری مسالمت‌آمیزی بی‌تنش. نکته مهم به‌آب‌انداختن‌شان اما پایان یک دوران بود؛ پایان به چشم‌دیدن رشد و نمو موجوداتی که نه اجتماعی بودند و نه دردسر خاصی داشتند؛ اما چیزی که به پایان این دوران معنا می‌داد، از جنس تجربه یک زندگی و بالیدن به نوعی هم‌مسیری بود.هشت سال از آن دوران گذشته. امروز گفتگویی با همسر داشتیم که بعد از هشت‌سال چه دستاوردی می‌تواند وجود داشته باشد که وقتی در نقطه پایان آن می‌‌ایستی و به عقب می‌نگری، فکر کنی که ارزش هشت سال از بهترین سال‌های عمرت را داشته است؟ بهترین پاسخ این بود که هیچ! اگر تنها به نقطه نهایی اندیشیده باشی و حواست معطوف به ایستادن در آن نقطه بوده‌باشد، بدون آنکه از آن دوران، از مسیری که تو را بدان‌جا رسانده لذت برده باشی. ایستادن در بلندای بزرگ‌ترین نتایج، یک کفه است و بالیدن به دورانی که لاک‌‌پشت‌هایی به اندازه ناخنی کوچک را به قدر کف‌دستی رسانده تا با رضایت خاطر آن‌ها را به آب بیندازی کفه‌ای دیگر. کفه‌هایی که هیچ‌گاه هم‌وزن نخواهند بودچهار یا هشت سال دیگر چه خبری خواهد بود؟ هر خبری باشد، کفه ترازوی بهره‌بردن از مسیر چندساله آن از همین حالا سنگینی می‌کند بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:55

اولی: اگر از دریچه ذهن من ببینی دنیایت بهتر می‌شود؟دومی: مگر تو هم همین را نمی‌بینی؟اولی: در انعکاسش تو را می‌بینمدومی: فایده‌اش چیست؟اولی: صراحت، ناامیدی می‌آورددومی: پس به تصویری دل‌بسته‌ایاولی: تصویری که تو ساخته‌ایدومی: اما من همین‌جا هستماولی: حضور را طاقتِ ماندن نیستدومی: ولی هیچ نخواسته‌اماولی: تحمل یکجا بودن را فهمیدن آسان می‌کنددومی: فهمیدن از سخن‌گفتن می‌گذرد و تو در سکوتیاولی: کلماتم ناتواننددومی: چگونه امیدوار می‌مانی؟اولی: با تصویرت سخن می‌گویمدومی: هیچ‌گاه درنخواهم یافتاولی: به‌سادگی درنخواهی یافتدومی: فاصله بین ما بسیار استاولی: دریچه خیال، فاصله نمی‌شناسددومی: فایده خیال‌پردازی چیست؟اولی: تصویری می‌سازددومی: با تصویرت چه خواهم یافت؟اولی: راهی برای خیال مشترکدومی: چگونه؟اولی: راهی بگذار برای دیدن از دریچه ذهنت موضوعات مرتبط: دوتاییها بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:55

بعضی وقت‌ها هستند که زیر بار سنگین واقعیت به فرار روی می‌آوری. لحظه‌ای چشمت را روی هم می‌گذاری به امید رویایی که وقتی چشم باز می‌کنی ببینی همه‌اش خوابی بیش نبوده و روزی تازه آغاز شده استاما به خودت می‌آیی و سنگینی دوباره واقعیت را - این بار بیش از پیش - حس می‌کنی. لحظه‌هایی که نفرت را درمی‌یابی، بن‌بست‌هایی بی‌ راه فرار از این نوع‌اند. حس می‌کنی مستاصل شده‌ای و نه تنها راه حل یک مساله، که حتی فهم آن هم از توان تو خارج‌اند، لحظه‌هایی که می‌فهمی در مسیر بی‌بازگشتی پای گذاشته‌بودی و همیشه به امید راهی که یافت خواهد شد مسیر را ادامه دادی و اکنون آن قدر در مسیری اشتباه پیش رفته‌ای که معجزه‌ هم کفایت نمی‌کند... این‌ها همه لحظه‌هایی هستند که می‌خواهی چشم بر ناتوانی‌ها ببندی و چیزی دیگر را آرزو کنی...باز اما واقعیت سنگین می‌شود. زیر بار سنگین واقعیت، تصمیم‌ها هم سنگین می‌شوند بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:55

بعضی چیزها، آدمها، لحظه ها مثل خیالی شیرین‌اند

اگر واقعی باشند، لذت تجربه‌شان مرز نمی‌شناسد. اگر بافته ذهن باشند، شیرینی زود می‌گذرد و تلخی جانکاهی برجای میگذارند

بید و مجنون...
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1399 ساعت: 13:26

چه راه هایی مانده که به آنها امید ببندیم اما هنوز از دست دادنشان را باور نداریم؟ اگر چنین چیزی باشد، دیگر حسرت بی معناست.یعنی گاهی فکر میکنم از واژه "کاش" بدم می آید. واژه ای که یادآور حسرتهاست. انگار بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1399 ساعت: 13:26

که عشق آسان نمود اولشاید کلمه ها هم با خودشان راز و رمزی می آورند. انگار نه انگار که شعری بوده و منظوریهمین است حکایت کار و درس و تلاش و حتی اوقات فراغتحس می کنی کار میکنی و در زمانهای آزادت به کاری د بید و مجنون...ادامه مطلب
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1399 ساعت: 13:26

یک - به باغچه میرسی، به گلها سرمیزنی، کم کم سر از خاک در می آورند و گلها شکوفا می شوند؛ عطرشان باغچه و پنجره را پر می کند

دو - کوله بارت را می بندی، کار را تا اطلاع ثانوی تعطیل کرده اند؛ دیگر اینجا کاری نداری. گلها و باغچه را می گذاری و میروی

سه - انسان، بهانه انسان است؛ آخر کار، نه گلی به کار می آید و نه باغچه ای. این روزها که گذشت، انسان بمانیم برای هم، تا گل و باغچه هم به کار آید 

بید و مجنون...
ما را در سایت بید و مجنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:12