شاید بتوان کسی را با نسبتش با بیمعنایی شناخت. مثلا کسی که عمری زحمت کشیده برای کاری مفید و به یک باره میفهمد کارش ارزش و معنایی نداشته، فرق دارد با کسی که هیچ کاری را بامعنی نمیدانسته تا برایش تلاش کند
یا آدمی که هرچقدر هم در ارتباط و شناختش پیش بروی، هربار به بیمعنایی و بی ارزشی شناختهای تازه پی ببری، تفاوت زیادی دارد با کسی که با بودنش چیزهای دیگر بی معنا میشوند.
از جنس همان فقدانهایی است که راه گشای فهمیدناند. فقدان معنا، جای خالی حرفها و کارهای معنادار؛ انگار زندگی هایی هست که به یک باره رنگشان عوض میشود، وقتی برای نخستین بار با مساله معنا روبرو میشوند
بید و مجنون...برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 71