آدم تا چه اندازه می تواند بلایی به سر قوه شناخت و قضاوت خودش بیاورد؟ کسی که "ناظر" است و تلاش می کند مشاهده گر خوبی باشد، فارغ از الگوهای ذهنی و تعمیم دادن ها و مدلهایی که مغزمان در طول صدها هزار سال یاد گرفته برای نتیجه گیری از اطلاعات زیاد و پراکنده به کار بگیرد، به مرور مرز واقعیت و تفسیرها را هم می آموزد. ارزش ابزاری این الگوها را می فهمد و کم کم برایش تبدیل میشوند به ابزاری برای کمک به درک و نه رسیدن به نتیجه گیری. ابزارهایی که کمک می کنند از مسیر تکاملی طبیعی خودش فراتر برود.
اما همیشه هم کسی هست که دور خودش تاری می تند از طرح ها و الگوهایی که هر چه می گذرد راحت تر در اطراف خودش می بیند. تفسیرها و قضاوت ها و نتیجه گیری ها که بیشتر و بیشتر شدند، دیگر جایی برای مشاهده تازه نمی ماند، برای فکر تازه. پاسخ ها انگار از پیش معلوم اند و نتیجه ها گرفته شده اند. شناخت چیزی نیست که بعدها حاصل شود، کسی "ناظر" نیست و به خوبی در مسند حکم دادن نشسته ایم. نوعی تقلیل یافتن به حیات حیوانی و تکاملی است که نتیجه اش هم همان نوع زندگی است اما در لباس مدرن و متمدن.
بید و مجنون...برچسب : نویسنده : amindehdariana بازدید : 69